موضوع: "قلم خودم"

شهید خوشنام

در شهیدستان میغان شهیدی خوشنام آرام گرفت،تا مادران ،همسران و فرزندان شهدا وحتی عاشقان برایشان جای خالیِ خانواده پُر کنند

آرام بخواب برایت خواهری خواهم کرد اگر لایق باشم

آرام خوابیده ای،آرامم کن

عاشقانه زیسته ای،عاشقم کن

راه را یافته ای،راه نشانم بده

از خودگذشته ای،فنا شدن در عشق یادم بده….

شکر خدارا که تورا به ما هدیه داد

به همین سادگی

امروز درختی را دیدم که شکوفه داشت،امروز یعنی اولِ پاییز، سومِ مهرماه، به گمانم درخت کوچک ناامید از ماندن،شاید ترس از ماندن برگ هایش را زرد وخسته کرده بود ،نمیدانم چه شنیده است که به آینده امیدوار شده و شکوفه هایش را به رخ پاییز کشیده،هرچند دراین سرما امیدش ناامید خواهد شد اما مهم نیست،شکوفه اش در پاییز اوج زیباییست.

نظر شما چیست؟؟؟

 

زیستن

 شب و روز هایم را به بهانه زیستن هدر داده ام 

جوانه خواهم زد

روزی که عشق در دلم خانه کرده باشد

خواهم زیست 

روزی که زندگی را از نو بخوانم

بودنم عادت نخواهد بود 

اگر خنده ی کودکی، کودکیم را زنده کند

تو پیچیده ای...

قلم خودم

پراز رمز ورازی، پر از مسئله
من هروز در پی حل یک سوال
هربار رمزی گشودم، کار سختر شد
چرا پیچیده ای؟! ولی درعین حال ساده تر از کودک؟!
نمیفهمم !گهگاهی! ولی هرزگاهی ،روشنم روشنتر از خورشید
درد دارد که گهگاهی. برای سوالت می مانم ب وسعت خورشید
میمانم و میخواهم، تا بدانم! سوال ساده ی سخت پیچید ه ات را
یاریم ده سوالهایت آسان شود یا مروت کن کمی چاشنی بزن برآن
حل کردن سوال سختت زیباترین سختی دنیاست
بساز مرا…بساز شاید کمی پاسخ شوم تورا
می دانے از هر چیزے سختر آن است که نمیفهمم پاسخ خودرا
گویا در پاسخ یاریم کرده ای
تو پیچیده ای در عین حال آسان…

تو استادی در عین حال شاگرد….