ورود ممنوع...


گر چه افتاد ز زلفش گرهي در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش مي دارم
به طرب حمل مکن سرخي رويم که چو جام
خون دل عکس برون مي دهد از رخسارم
پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در اين پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از ني کلک همه قند و شکر مي بارم
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمي ز عنايت که کند بيدارم
چون تو را در گذر اي يار نمي يارم ديد
با که گويم که بگويد سخني با يارم
دوش مي گفت که حافظ همه روي است و ريا
بجز از خاک درش با که بود بازارم

  • 5 stars
    نظر از: مدرسه امام جعفر صادق (ع) شاهرود
    1399/10/21 @ 12:40:15 ب.ظ

    مدرسه امام جعفر صادق (ع) شاهرود [عضو] 

    عالی بود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.